محل تبلیغات شما



مثل یه شمع که باد خاموشش کنه ،تو هم کورسوی امیدی بودی که انگار خاموش شدی، من نمیدونم کاری کردم یا نه ولی دلخوشکنک کوچیک من ،نوید کوتاه روزهای قرنطینه حیف ساکت شدی. حسی که مدتهاست خوب میشناسمشتنهااااییه کوچولوی تنهای من، دوست دارم یه عالمه
بیشتر از هر وقت دیگه ای احساس تنهایی میکنم، دلم میخواد تا صبح با یکی حرف بزنم که بگه دوسم داره بهم اهمیت بده !پر از خالیم ،پر از حسای امتحان نکرده، پر از آغوش نرفته، بوسه های نزده،پر از خالیم ،خالی. هرچقدر کتاب میخونم، فیلم میبینم، کار میکنم چرا دیگه حواسم پرت نمیشه؟! چرا این قسمت خالی قلبم پر که نه بی حس نمیشه! چرا همش یه حس خالی تو قلبمه! چرا انقدر هیچ کس نیست! یا دوره دوره ! من کجای دنیام که هیچ کس نیست، چرا انقدر خالیه قلبم، چقدر اشک دارم که نمیاد که
الان سال 99 تو قرنطینه ایم ،وااای از هفته قبلش با شوک جا به جایی از خونه اونم تو این اوضاع ،بعد تو بعد سه سال نمیدونم چهار سال یهو پیام دادی !! از صبح چهارستون بدنم داشت میلرزید واقعن مدتها ازت هیییچ خبری نداشتم،جالبه دیگه مدتهاست بتو علاقه ندارم ولی همیشه هستی تو فکرم مثل کار نصفه نیمه ای که تموم نشده ! به خودت فکر نمیکنما ولی تو ضمیر ناخودآگاهم همیشه اسمت سر زبونمه مسخرست نه!؟ خودمم میدونم که مسخرست.
دیشب تو خواب من بودی بعد از این همه سال، بهت فکر نمیکردم هزار ساله دیگه فکر نمیکنم دقیقا بعد از این همه سال اومده بودی پیش من با قشنگترین حرفایی که میتونستی بزنی با بهترین حسی که میتونستی به کسی بدی . همه مسیر محو تو بودم و حرفات چقدرم حس توی خوابمو دوست داشتم منو سفت به خودت چسبونده بودی و من میخواستم توی حسات توی حرفات غرق بشم حیف الان بیدار شدم تو دنیایی که نه از اون همه حس قشنگ خبری هست و نه حتی از تو ! الان سالهاست ،من حتی نمیدونم در چه حالی هستی .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آژانس مسافرتی قصران گشت